من یک دختر شیعه .... !!!

خواهم شوم فدای تو یا زینب .... !!!
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

من هم متعرضم " فیلم رستاخیز "

21 تیر 1394 توسط یاعلی .... sang

خواهشا تا میتونید اعتراضات خودتون و بیان کنید به صدا سیما برای جلوگیری از اکران پخش هالیوودی روز رستاخیز….. .
.
.
جسارتی که در این فیلم شده به اهلبیت شامل موردهای زیر است….

1- با قباحت و جسارت تمام چهره های اهلبیت به نمایش گذاشته شده است،مخصوصاً حضرت عباس (ع)حضرت قاسم، حضرت علی اکبر،حضرت علی اصغر و تمامی اهل بیت….

2- حضرت قاسم (ع)که تمامی مقاتل و اسناد گفتن نهایت 13 ساله بوده اورا28،29ساله نشان داده اند….

3-حرف معصومین و اسناد و مدارک را نقص و به جای استفاده از صحرای کربلا کوهپایه به کار برده اند و صحنه روز عاشورا در کوهپایه گرفته شده است….

4-حضرت علی اصغر (ع)که کله دنیا میدونن 6 ماهه بودن 5.6 ساله نشان داده شده…

5-از همه مهمتر اینکه یکی از بزرگترین جنایت کار کربلا حرمله لعنت الله و حرومزاده در این فیلم وجود ندارد (میگویند حرمله ای وجود نداشته)

6-حضرت خانوم رقیه(س)سلام الله علیها در ابن فیلم وجود ندارد…((میگویند وجود نداشته))

7-به شدت تمام از روشها و تبلیغات و گریمهای هالیوودی استفاده شده…..

8-هزینه سنگین بیشتر از12 میلیارد برای این فیلم هالیوودی…. .

وده ها جسارت های دیگر….

 نظر دهید »

شهادت سردار "حمید باکری" قائم‏مقام لشکر 31 عاشورا در جزیره مجنون 6 اسفندماه 1362 شمسی

06 اسفند 1393 توسط یاعلی .... sang

در آذر سال 1334 در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود . در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند. بعلت شهادت برادر بزرگش علی که بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد . بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خود سازی و تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است .
ا هجرت امام«مد ظله العالی»به پاریس عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت می‌شود و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست‌نشانده امپریالیسم شرق و غرب که در گروهکها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند به مبارزه می‌پردازد .
در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریکی کمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدتها آزاد گردد
شهید با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج ارومیه شد ودر این مورد نقش فعالانه و موثری ایفا نمود . همیشه از بسیجی‌ ها و از قدرت الهی آنها سخن می گفت . با شروع جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیون کافر به جبهه آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود .
مدتی در شهرداری بصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه 7 آبادان را بعهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت . وی در زمره خاطراتش که از بسیجی ها صحبت می‌کرد می‌گفت که دو سه تا نوجوان بودند هر هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند به گریه کردن که باید ما در خط مقدم باشیم و می‌گفت : اینها به انسان نیرو می دهند و باعث تقویت ایمان در آدمی می‌شوند .
بعد از بازگشت مرتب از مزایای جنگ که بقول امام این جنگ یک نعمت است که فرزندان این مملکت را الهی کرده و آنها را از زندگی دنیایی به معنویت کشانده است . حمید برای مدتی از سوی جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزاد شده کردنشین در منطقه سرو را عهده دار گردید که در آن شرایط کمتر کسی می‌توانست چنان مسئولیتی را بپذیرد . سپس بعنوان مسئول کمیته برنامه ریزی جهاد استان تعییین شد و چون در هر حال جنگ را مسئله اصلی می‌دانست و می‌اندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائمی‌اش را در جبهه های نبرد با صدام متجاوز از عملیات فتح‌المبین شروع نمود ، در عملیات بیت‌المقدس فرمانده گردان تیپ نجف اشرف بود و با تلاشی که نمود نقش موثری در گشودن دژهای مستحکم صدامیان در ورود به خرمشهر را داشت و بالا‌خره با لشکر اسلام پیروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از عملیات رمضان برای فعالیت دائمی در سپاه پاسدارن مصمم گردید .
در عملیات موفقیت‌آمیز «مسلم‌بن‌عقیل» بعنوان مسئول خط تیپ عاشورا استقامتش در ارتفاعات سومار یادآور صبوری و شجاعت یاران امام حسین (علیه السلام ) بود که چندین بار خودش در جنگ تن به تن و پرتاب نارنجک دستی به صدامیان شرکت نمود و از ناحیه دست مجروح شد و بر حسب شایستگی که کسب نمود از طرف فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان فرمانده تیپ حضرت ابو‌الفضل (علیه السلام ) منصوب گردید .
بعد از عملیات والفجر مقدماتی بعنوان معاون لشکر 31 عاشورا راه مولایش حسین بن علی (علیه السلام) را ادامه داد استقامت و تدابیرش در مقابل صدامیان همیشه برای یارانش الگو بود شرکت در عملیاتهای والفجر 1 و2 و4 از افتخاراتش بود که همیشه دوش بدوش برادران رزمنده بسیجی‌اش در خطوط اول حمله شرکت داشت و با خونسردی زیادی که داشت همیشه فرماندهان زیر دستش را به استقامت و تحمل شداید صحنه های نبرد ترغیب مینمود و به آنها یاد می‌داد که چگونه با دست خالی از امکانات مادی در مقابل دشمن که سراپا پوشیده از زره و پیشرفته ترین امکانات جنگی عصر حاضر می‌باشد فقط بااتکاء به ایمان و روش حسینی باید جنگید .

 نظر دهید »

ماجرای راهب مسیحی ... !!!

28 آبان 1393 توسط یاعلی .... sang

نیمه شب بود دلش را به صلیبی خوش کرد

دل به تمثالِ زن ِ پاک و نجیبی خوش کرد

خاطرش را به مداوای طبیبی خوش کرد

تا دلش را به مسیحای غریبی خوش کرد

مثل یعقوب ِ پریشان شده در کنعان شد

یوسفی آمد و در دیر دلش مهمان شد

پرچم قافله همرنگ گلی احمر بود

کاروانی که جدا گشته ز یک لشگر بود

آسمان غمزده از فاجعه ای دیگر بود

تار میدید ولیکن سر نی ها، سر بود

ناگهان در دل آرامش شب طوفان شد

پیرمرد از نفس افتاد و دلش حیران شد

نیزه دار آمد و او از سببش پرسش کرد

از پریشانی ِ موها و لبش پرسش کرد

جرئتی کرد و ز نام و لقبش پرسش کرد

تا که از خانه و اصل و نسبش پرسش کرد

ناخودآگاه تمام جگرش عطشان شد

قسمت چشم دل و دیده او باران شد

گفت من نصرانی ام عیسی یتان را میخرم

تشنه ام ای کافران! دریایتان را میخرم

یوسف لب تشنه ی زیبایتان را میخرم

گفت: «میدانی چرا سرهایتان را میخرم؟

چون که آه جگر از دیدن او سوزان شد

حتم دارم که خدا هم ز غمش گریان شد»

ساعتی شد که خودش بود و سری خون آلود

زخم ها، زخم دگر بر جگرش می افزود

بوسه ای زد به لب از اثر چوب کبود

زیر لب گفت که ای کاش که بی مادر بود

غصه دار از اثر مرثیه دندان شد

ناگهان صورت چون لاله ی سر تابان شد

در همین فرصت کم عاشقی آموخته بود

چشم خود بر نگه نافذ سر دوخته بود

ماه رویی که سر ِ زلف و لبش سوخته بود

اشک می آمد و رخساره برافروخته بود

چشمه معرفتی در دل او جوشان شد

نیمه شب بود که انجیل دلش قرآن شد


 

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

من یک دختر شیعه .... !!!

اهل دلی می گفت : تاریخ تولدت مهم نیست ، تاریخ تبلورت مهمه اهل کجا بودنت مهم نیست ، اهل و بجا بودنت مهمه منطقه زندگیت مهم نیست ، منطق زندگیت مهمه درود بر کسانی که دعا دارند ولی ادعا ندارند ....

جز حسین نیست کسی لایق سلطانی عشق
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • هیهات من الذله
  • یا حسین
  • یاداشت
  • طنز
  • اتحاد
  • هفته بسیج
  • سخنان بزرگان
  • شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس